از دیرباز، در زبانهای گوناگون، آثاری پدید آمدهاند که از همان زمان پیدایش یا با گذر زمان جایگاهی ویژه پیدا کردهاند و، چه در فرهنگ عمومی چه در رشتهای خاص، نفوذ فراوان یافتهاند، چندانکه کارهای بسیاری در شرح و تفسیر و نقد یا با الهام از آنها ظاهر گشتهاند و بهنحوی دامنۀ نفوذشان را فراتر بردهاند؛ چنین آثاری را، که قوامبخش هر فرهنگ و شالودهسازِ هر رشتهاند، «کلاسیک» میخوانیم.
اینکه چرا برخی آثار کلاسیک میشوند، به بیانی دیگر، چه ویژگیها و مؤلفههایی باعث میشود برخی آثار چنین جایگاهی پیدا کنند پرسشی مهم است که پرداخت شایسته به آن در یادداشتی کوتاه نمیگنجد. ولی اینقدر را میشود گفت که لایهلایهگی و توضیحطلبی و تفسیرپذیری جزو ماهیت آثار کلاسیک است؛ شاید ازهمینرو باشد که برخی از این آثار چنان ابّهتی پیدا میکنند که باعث میشود مردمان آنها را دور از درک خود بیابند و – حتی اگر سالیان سال آنها را در طاقچه یا کتابخانۀ خود داشته باشند – هیچگاه جسارت خواندنشان را نیابند و به شنیدن و خواندن دربارۀ آنها قناعت کنند.
«مجموعۀ کلاسیکخوانی»، از یک سو و در هماهنگی با ماهیت آثار کلاسیک، قرار است حاوی گزارش و توضیح و تفسیرِ تاحدممکن ساده و همهفهم و درعینحال متقن و معتبر از این آثار باشد، از سوی دیگر و با هدف ریختن ترس از آثار کلاسیک، قرار است خواننده را برانگیزد تا خود به سراغ آنها برود و لذت و فایدۀ مواجهۀ مستقیم با آنها را دریابد. چنین باد!