دسته: هنرشناسی

یادداشت دبیر مجموعه (محسن کرمی)

هنر چیست؟ چه نسبتی با زیبایی، به فراخ‌دامنه‌ترین معنای آن، دارد؟ آیا اصلاً می‌شود تعریفش کرد؟ خود این زیبایی چیست؟ کیفیّت شیء است یا کیفیّت نگرندۀ در شیء؟ کیفیّتی افسون‌کننده و فریبا است یا کیفیّتی پیوسته با راستی و نیکی؟ آیا راز هنر در همین زیبایی است، یا، چنان که برخی مدّعی شده‌اند، پای چیز دیگری در میان است؟ چه چیزی در هنر هست که پاره‌ای از ما را چنین شیفته و مسحور خود می‌سازد؟ چیست آن آن بیان‌ناشدنی که شوریدگان هنر در طلبش می‌سوزند و می‌گدازند؟ و چگونه است که همین هنر بر پاره‌ای دیگر از ما آدمیان کار نمی‌کند و اثر نمی‌نهد؟

آیا، به همان اندازه که سودائیانِ عالَمش می‌گویند، هنر از ضروریات حیات انسانی است؟ یا، چنان که دیگرانی متعرّض شده‌اند، از امور غیرضرور و تجمّلی زندگی است؟ ارزش هنر تا چه اندازه است و از کجا است؟ آیا ارزش هنر منحصر در وجه زیبایی‌شناختی آن است، یا اینکه می‌توان ارزش‌های دیگری – ازجمله ارزش‌های اخلاقی، حقوقی، شعائری و مناسکی، مصلحت‌اندیشانه، و ناظر به عرف‌وعادات اجتماعی – را نیز به آن نسبت داد و، طبق این ارزش‌های دیگر، به نقد و ارزیابی‌اش نشست؟ پرسش دشوارتر اینکه: کدام قسم از این ارزش‌ها به‌اصطلاح ذاتی هنرند و کدام عرضی آن؟ به بیان دیگر، هنر بودن هر اثر هنری به داشتن کدام قسم از این ارزش‌ها است؟ و پرسش ذهن‌سوزتر اینکه: به وقت تعارض میان این ارزش‌ها در عالم هنر چه باید کرد؟

قدرتِ هنر – اگر قدرتی دارد – ناشی از چیست؟ برخی معتقدند در قدرت اثرگذاری هنر بر حیات آدمی مبالغه‌ها شده است و برخی، به‌عکس، بر آنند که این قدرت چنان که باید به‌جدّ گرفته نشده است. کدام سوی این نزاع برحقّ است؟ آیا هنر قدرت شناخت‌بخشی دارد؟ بالاتر از آن، آیا هنر می‌تواند شناخت‌هایی به ما ببخشد که از هیچ راه دیگری نمی‌توان کسب‌شان کرد؟ دربارۀ استعداد و قدرت هنر در فریفتن مخاطبان و ایجاد جهل مرکّب چه باید گفت؟ آیا، در کمال شگفتی، باید تصدیق کنیم که هنر هر دو قدرت را دارد؟

معرفت‌بخشی و/یا جهل‌افزایی تنها دعاوی معطوف به قدرت هنر نیستند؛ دعاوی اثرگذار دیگری نیز طرح شده است، ازجمله پرورش برخی مهارت‌های ذهنی و روانی. مسئله این است که آیا هنر واقعاً می‌تواند مهارت‌هایی را در آدمیان بپرورد یا نه.

دعوی دیگر در باب قدرت تأثیر هنر بر عواطف آدمی است. در توان هنر در این خصوص تقریباً تا امروز کسی تردید جدّی نکرده است؛ آنچه محلّ مناقشه بوده است میزان و نحوۀ این اثرگذاری است. هنر تا چه پایه و مایه می‌تواند در عواطف ما اثر کند و چه عواطفی را در ما بیدار می‌تواند کرد؟

و از همین‌جا باید پرسید: آیا هنر اوّلاً و بالذّات با وجه احساسی و عاطفی وجود ما سروکار دارد، یا با وجه معرفتی و شناختی وجود ما؟ آیا غرض از هنرآفرینی بالمآل تأثیرگذاری بر ساحت احساسی ما است، یا ساحت معرفتی ما، یا ساحت ارادی ما، و یا ترکیبی از آنها؟

باری، در مجموعۀ «هنرشناسی» بنا داریم به مسائل مهمّی از این دست بپردازیم و نرم‌نرمک هم از سویی پیشینۀ بحث را طرح کنیم و هم از دیگر سو به بررسی مسائل موردمناقشه دست بجنبانیم. به عبارت دیگر، در این مجموعه آثاری گرد خواهیم آورد که، در وهلۀ نخست، چهارچوب‌های اصلی حوزه‌های هنرشناسی – و در رأس همۀ آنها فلسفۀ هنر و/یا زیبایی‌شناسی – را می‌کاوند و، در وهلۀ بعد، به بازپرسی پاسخ‌های تازه به پرسش‌های همچنان‌گشوده می‌پردازند. بادا که چنین باشد.